برای لحظه ای لبخند...♥ ♥♥ همه چيز يه جا : طنز ،عشقي ، علمي ، آموزشي و...♥♥ درباره وبلاگ سلام به همه ی دوستان عزیزی که دارن از این وبلاگ دیدن میکنن . قبل از هر چيز مي خواهم بگم دو دوست صميمي هستيم كه باعشق وعلاقه خاص سعي به خوشحال كردن دوستانمان داريم . یه چیز دیگه در این وبلاگ اینه که هم عاشقانه و هم طنز و خنده توش پیدا میشه امیدواریم خوشتون بیاد در ضمن مارا از نظرات خود محروم نكنيد نظر شما باعث دل گرمي و قوت قلب ما ست. پذيراي اس ام اس هايتان در سامانه پیام کوتاهمان هستيم ، جهت درج در وبلاکمان : 50001333235789 Hossein & Reza نويسندگان چهار شنبه 20 / 9 / 1391برچسب:, :: 14:47 :: نويسنده : hossein & reza
نه تو می مانی ، نه من ، و نه اندوه، و نه هیچ یک از مردم این آبادی... به حباب نگران این رودقسم ! و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت، غصه هم خواهد رفت... آنچنان که فقط خاطره ای خواهد ماند... .حسينـ . چهار شنبه 20 / 9 / 1391برچسب:, :: 14:45 :: نويسنده : hossein & reza
لبهایم دروغ می خندن دروغ می گویند دروغ می بوسند دستانم دروغ می نویسن چشمانم دروغ می بینند پاهایم دروغ راه می روند گوشهایم دروغ می شنوند اما تنها بوی تو و تنهایم برایم حقیت دارن ... . حسینــ . چهار شنبه 20 / 9 / 1391برچسب:, :: 14:45 :: نويسنده : hossein & reza
دستانت
دروغ است
چشمانت
دروغ است
هرآنچه بر لب می نشانی
دروغ است
آبی سبز آرامشت
دروغ است
رنگ بی ریشه ی پیوندت
دروغ است
آن نوازش ها و
خواهش ها
دروغ است
آن شقایق هاو
حقایق ها
دروغ است
دروغ است
دوغ....
. حسینـ .
چهار شنبه 20 / 9 / 1391برچسب:, :: 14:44 :: نويسنده : hossein & reza
رفته بودیم که دور از انتظار دیگران ساعتی با سرگردانی یک عشق بی پناه زیر روشنایی مات ماه گردش کنیم... آسمان کاملا صاف بود پاره ابری سیاه صورت نازنین ماه را در سیاهی خود ناپدید می کرد... گفتم : آسمان به این صافی معلوم نیست این قطعه ابر سیاه از غریبان ما چه می خواهد ؟ اشاره به ابر کرد آهی کشید و گفت : آن؟ آن ابر نیست ! عصاره است. عصاره ی ناله های پنها نی عشاق واقعی ... روی ماه را پوشانده است تا ماه شاهد عشق دروغ من و تو نباشد. .حسینــ .
چهار شنبه 20 / 9 / 1391برچسب:, :: 14:42 :: نويسنده : hossein & reza
چهار شنبه 20 / 9 / 1391برچسب:, :: 14:35 :: نويسنده : hossein & reza
کم کم یاد میگیری تفاوت ظریف میان نگه داشتن ۱دوست وزنجیرکردن ۱ روح. اینکه عشق تکیه گاه نیست ورفاقت اطمینان خاطر. یادمیگیری بوسه ها قرار داد نیستند وهدیه ها معنی عهد وپیمان نمیدهند کم کم یادمیگیری حتی نورخورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری. باید باغ خودت راپرورش بدهی به جای اینکه منتظر کسی باشی که برایت گل بیاورد. دیگرسخن گفتن عاشقانه دلیل عشق نیست وآواز عاشقانه خواندن دلیل عاشق بودن. یادمیگیری که میتوانی تحمل کنی که محکم باشی. پای هرخداحافظی یادمیگیری که چقدر می ارزی.........
.حسینــ .
جمعه 8 / 9 / 1391برچسب:, :: 19:48 :: نويسنده : hossein & reza
آهای دختری کهآهای دختری که نذر کردی این یه ماهو
واسه امام حسین چادر سیاه سر کنی آهای پسری که موهات آخرین مد فشنه ولی از امشب ست یه دست مشکی زدی آهای دختری که تو خیابون صدای نوحه شنیدی و روسریتو کشیدی جلو... آهای پسری که امشب دوستت خواست به یه دختر تیکه بندازه دست گذاشتی رو شونش گفتی: "امشب محرمه..بیخیال" آهای با توام... دمت گرم ...!!! جمعه 8 / 9 / 1391برچسب:, :: 19:46 :: نويسنده : hossein & reza
تو که میدانستی فقط برای تو، با چه اشتیاقی خودم را قسمت میکنم پـس چرا زودتـر از تکه تکه شدنم،جوابم نکردی؟ برای خداحافظی خیلی دیر بـود...خیلی دیـــــــــر دلـــــــــم برای اشکــهایی که پرپر شد... دلـــــــــم برای بغضهایی که در گلو نشست... دلـــــــــم برای خودم می ســـوزد...! هر که رسید با حرفهایش, با کارهایش.. به تلافی اشکهایی که یک شب ناخودآگاه پاک کرد. خراشید دلم را, خشکاند لبخندهای گاه گاهم را... باز و باز و باز... شکست تمام از نو ساخته هایم را و من فقط گفتم: یادش بخیر... یادش بخیر روزهایی که با تو برای خودم کسی بودم! آنقدر نفــس میکشم تا تمام شود همه ی نفـس هایی که هی سراغ تـو را میگیرند جمعه 8 / 9 / 1391برچسب:, :: 19:43 :: نويسنده : hossein & reza
روزی دروغ به حقیقت گفت : مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم, حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود. جمعه 8 / 9 / 1391برچسب:, :: 19:43 :: نويسنده : hossein & reza
می خواهم با تو باشم ...
پیکرم از تو بوی هم آغوشی بگیرد ... می خواهم وام داره عطر تنت باشم ... و فرداها ... ! کودک تو ! وارث مهربانیم باشد ... می خواهم عاشق بمانیم ... حتی اگر باد تمام اطلسی هایمان را پر پر کند ... و بوی هم آغوشی را از پیکرم بگیرد ! حتی اگر دور باشیم ... حتی اگر بعید ... ! جمعه 8 / 9 / 1391برچسب:, :: 19:38 :: نويسنده : hossein & reza
من یه شکلات گذاشتم توی دستش ... اونم یه شکلات گذاشت توی دستم
من بچه بودم ...اونم بچه بود. سرمو بالا کردم ... سرشو بالا کرد. دید که منو میشناسه. خندیدم گفت: دوستیم؟ ...گفتم: دوست دوست گفت: تا کجا؟ گفتم: دوستی که تا نداره! گفت :تا مرگ! خندیدم و گفتم: تا نداره!!! گفت: باشه! تا پس از مرگ!!!! گفتم: نه! تا نداره ! گفت: قبول! تا اونجاییکه همه دوباره زنده میشن..یعنی تا زندگی بعد از مرگ باز هم با هم دوستیم... تا بهشت... تا جهنم... تا هر جا که باشه من و تو با هم دوستیم خندیدم . گفتم: تو براش تا هر کجا که دلت میخواد یه تا بذار! اصلا یه تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا! اما من اصلا تا نمیذارم! دوستی تا نداره!!! نگام کرد...نگاش کردم. باور نمیکرد... میدونستم... اون میخواست حتما دوستیمون تا داشته باشه. دوستی بدون تا رو نمیفهمید. گفت :بیا برای دوستیمون یه نشونه بذاریم. گفتم: باشه. تو بذار. گفت: شکلات! هر بار که همدیگر رو می بینیم یه شکلات مال تو ..یکی مال من! باشه؟ گفتم: باشه! هر بار یه شکلات میذاشتم توی دستش اونم یه شکلات توی دست من. باز همدیگه رو نگاه میکردیم.. یعنی که دوستیم! دوست دوست من تندی شکلاتم رو باز میکردم و میذاشتم توی دهنم و تند تند اونو میخوردم. میگفت ای شکمو! تو دوست شکمویی هستی! و شکلاتش رو میذاشت توی صندوق کوچولوی قشنگ. میگفتم بخورش! میگفت نه! تموم میشه! میخوام تموم نشه! میخوام برای همیشه بمونه. صندوقش پر از شکلات شده بود و هیچ کدومش رو نمیخورد.من همش رو خورده بودم. گفتم اگه یه روز شکلاتها تو مورچه ها بخورن یا کرمها...اون وقت چی کار میکنی؟ گفت مواظبشون هستم. میگفت میخوام نگهشون دارم تا موقعیکه دوست هستیم... و من شکلات و میذاشتم توی دهنم و میگفتم نه! نه! تا نداره!! دوستی که تا نداره! یه سال..دو سال..چهار سال..هفت سال...ده سال..بیست سال...شده که گذشته. حالا اون بزرگ شده و منم بزرگ شدم. من همه ی شکلاتهای خودم و خوردم..اون اما همه ی شکلاتهاشو نگه داشته. حالا اومده امشب که خدافظی کنه. میخواد بره.. بره اون دور دورا...میگه میرم اما زود برمیگردم! من میدونم ..میره و برنمیگرده... یادش رفت شکلات رو به من بده. من اما یادم نرفت. یه شکلات گذاشتم کف دستش گفتم این برای خوردن..یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش گفتم اینم آخرین شکلات برای صندوق کوچولوت! یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلاتهاش! هر دو تا رو خورد! خندیدم... داره برای شکلاتهاش! هر دو تا رو خورد! خندیدم.. میدونستم دوستی من تا نداره... میدونستم دوستی اون تا داره.. مثل همیشه! خوب شد همه ی شکلاتهام رو خورده ام ...اما اون هیچکدومش رو نخورد... حالا موندم که با یه صندوق پر از شکلات نخورده چیکار میخواد بکنه؟؟؟ جمعه 8 / 9 / 1391برچسب:, :: 19:35 :: نويسنده : hossein & reza
بارالها …
جمعه 8 / 9 / 1391برچسب:, :: 19:15 :: نويسنده : hossein & reza
سیگارم را روشن می کنم
آتش می زنم به این زندگی لعنتی جرعه ای می نوشم و کام می گیرم از خاطراتم پوچ و بی هدف به باد می دهمشان همان گونه که زندگی به بادم داد لبانم را بر لبانش می فشارم آه چه زیبا مرا درک می کند تمام تنش را عریان می کند تا کام های من زیبا جلوه کند می نوشم و می کشم و می فروشم این زندیگیه لعنتی را به پیک و نخی دیگر چهار شنبه 6 / 9 / 1391برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : hossein & reza
نوشته مهسا : کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند … از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟! وقتی کســی جایت آمد … دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟ تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند …. میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه …… فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود ! و این است بازی باهــم بودن … !!! چهار شنبه 6 / 9 / 1391برچسب:, :: 15:27 :: نويسنده : hossein & reza
نوشته OMID MaTrOoK از من نكن خدافظی نمیخوام ازم جدا بشی!
ازم جدا بشی بگو میخوای كجا بری میخوای بری سراغ كی؟! كه حاضری رابطمون به این سادگی باشه تموم! اصلا باشه نمون ولی من بودم بخاطرت هر كاری كردم كه سر باشی از هر كس دیگه برام!!! فكرشم نمیكردم عكســــــــــــتو ببینم با كس دیگه الان! تو گفتی حرف دوری نزن!رفتی الان دوری ازمــــــــــــــ!! چشات منو نمیبینن انگار كوریــــــ اصلا!! رفتی كردی از من راهتــــو سوا!! ولی من هنوزم میبینم اون خوابتو شبا!! چهار شنبه 6 / 9 / 1391برچسب:, :: 15:25 :: نويسنده : hossein & reza
دارم از تــو حــرف می زنــم چهار شنبه 6 / 9 / 1391برچسب:, :: 15:24 :: نويسنده : hossein & reza
دلـــت که تــنگِ یکــ نفــر باشــد
... خودِ خــــدا هـــم بیـــاید تا خــوش بگــذرد و لحــظه ای فرامــوش کنی ! فایــــده نــدارد ... تو دلــت تنـــــگ اســــت ... دلــت برای همــان یک نفــر تــنگ است ... تا نیــاید...تا نبــاـشد ... هیــچ چــیز درســت نمیـــشود چهار شنبه 6 / 9 / 1391برچسب:, :: 15:11 :: نويسنده : hossein & reza
سیگارم چه خوب درکــــــــــــــــــــــــــــــ میکند مرا... وای که چه زیبا کــــــــــام میدهد... این نو عروس هر شب تنهایی هایم... لباس سپیدش را تا صبح برایم میسوزاند... و من تا صبح بر لبانش بوسه میزنم... چه لذتی میبرم از این همخوابگی... او از جــــــــــان مایه میگذارد و من از عمــــــــــــــــــر... هر دو میسوزیم به پای هـــــــــــــــــــــــــــــــم
چهار شنبه 6 / 9 / 1391برچسب:, :: 15:10 :: نويسنده : hossein & reza
تا حالا خدا تنهات گذاشته؟
تا حالا شده تنهایی رو حس کنی ؟
تا حالا شده دور و برت اونقدر شلوغ باشه که نتونی جواب دوستات رو بدی اما با این حال تواوج تنهایی باشی؟
تا حالا یه شب بی صدا گریه کردی ؟ اونقدر که صورتت خیس بشه از اشکات ؟
یا این كه تا حالا دلت شکسته ؟
تا حالا خدا صداتو شنیده؟خدا گریه هاتو دیده؟
تا حالا شده خدارو از ته دل صدا بزنی؟ و تو اوج تنهایی احساس کنی یکی هست که صداتو می شنوه؟
تا حالا شده دلت بخواد یه لحظه خدا رو ببینی ؟
دلت بخواد از خدا بپرسی واسه چی دنیا رو ساختی ؟ ما رو آفریدی ؟
تا حالا شده غرورت بشکنه ؟
تا حالا شده صاحب دلی باشی ولی از دستش بدی؟
تا حالا شده امیدوار باشی بعد بفهمی داری خودتو گول میزنی ؟
تا حالا شده عهدی رو شکسته باشی؟
تا حالا خدا رو حس کردی؟
تا حالا شده کسی که بهت قول داده تا آخر پیشت میمونه بره و پشت سرشو نگاه نکنه؟
تا حالا شده کسی که آرومت می کرده خودش باعث نا آرومیت بشه؟
چهار شنبه 6 / 9 / 1391برچسب:, :: 15:8 :: نويسنده : hossein & reza
چهار شنبه 6 / 9 / 1391برچسب:, :: 15:7 :: نويسنده : hossein & reza
به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می تازد با دروغ می بازد و با عشق می میرد. چهار شنبه 6 / 9 / 1391برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : hossein & reza
آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد، زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.
چهار شنبه 6 / 9 / 1391برچسب:, :: 15:4 :: نويسنده : hossein & reza
با تمام وجود گناه كردیماما… نه نعمتهایش را از ما گرفت و نه گناهانمان را فاش كرد… اگر اطاعت كنیم چه می كند؟… پيوندها
براي تبادل ابتدارمارا با نام** صداي دل ** لينك نماييد و مشخصات لينك خود را وارد كنيد . در صورت وجود داشتن لينك ما در وب شما لينك انجام ميگيرد .با تشكر حسین و رضا :) |
||
|