برای لحظه ای لبخند...♥
♥♥ همه چيز يه جا : طنز ،عشقي ، علمي ، آموزشي و...♥♥
درباره وبلاگ


سلام به همه ی دوستان عزیزی که دارن از این وبلاگ دیدن میکنن . قبل از هر چيز مي خواهم بگم دو دوست صميمي هستيم كه باعشق وعلاقه خاص سعي به خوشحال كردن دوستانمان داريم . یه چیز دیگه در این وبلاگ اینه که هم عاشقانه و هم طنز و خنده توش پیدا میشه امیدواریم خوشتون بیاد در ضمن مارا از نظرات خود محروم نكنيد نظر شما باعث دل گرمي و قوت قلب ما ست. پذيراي اس ام اس هايتان در سامانه پیام کوتاهمان هستيم ، جهت درج در وبلاکمان : 50001333235789 Hossein & Reza
چهار شنبه 29 / 12 / 1390برچسب:, :: 18:9 :: نويسنده : hossein & reza

از " تـــو " دلـگیـــر نیستَــــم . . .

اَز دلـَــم دلـگیـــرَم !

کــــه نَبــــودَنـتــــ را صَبــــورانــــه تحمـــــل میکـنَــــد . . .

بـی هیـــچ شِـکــــوه ای ...!!
¤•----•¤¤•----•¤¤•----•¤¤•----•¤¤•----•¤
┘◄ReZa&HoSsIn

چهار شنبه 29 / 12 / 1390برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : hossein & reza
خاطرات را باید سطل سطل . . .
ازچاه زندگی بیرون کشید . . . !
خاطرات نه سر دارند و نه ته . . .
بی هوا می آیند تا خفه ات کنند . . .
میرسند . . .
... گاهی وسط یک فکر . . . !
گاهی وسط یک خیابان . . . !
سردت می کنند . . . داغت میکنند . . . !
رگ خوابت را بلدند . . . زمینت می زنند . . . !!!
خاطرات تمام نمی شوند . . .
تمامت می کنند
 
 


چهار شنبه 29 / 12 / 1390برچسب:, :: 9:27 :: نويسنده : hossein & reza

چه دلمان بخواهد ،
چه دلمان نخواهد ،

خدا یک وقتهایی دلش نمی خواهد ما چیزی که دلمان می خواهد را داشته باشیم.

یک شنبه 26 / 12 / 1390برچسب:, :: 8:16 :: نويسنده : hossein & reza

آنقدر زمین خورده ام که بدانم

برای برخاستن

نه دستی از برون

که همتی از درون

لازم است

حالا اما...

نمی خواهم برخیزم

در سیاهی این شب بی ماه

می خواهم اندکی بیاسایم

فردا

فردا

برمی خیزم

وقتی که فهمیده باشم چرا

زمین خورده ام...

 

 

یک شنبه 26 / 12 / 1390برچسب:, :: 8:15 :: نويسنده : hossein & reza
معشوقه ام باش

سکوت کن

درباره ی شریعت عشق بحث نکن

عشق من به تو شریعتی ست

که می نویسم و اجرا می کنم

اما تو...

کار تو فقط همین باشد که تا ابد معشوقه ام باشی ...
.
.
.
.
 
 
 
 
یک شنبه 26 / 12 / 1390برچسب:, :: 8:13 :: نويسنده : hossein & reza
دلم شکست...

عیبی ندارد شکستنی است دیگر، می شکند

اصلا فدای سرت

قضا و بلا بود

از سرت دور شد

اشکم بی امان می ریزد....

مهم نیست

آب روشنی است

خانه ات تا ابد روشن ...
یک شنبه 26 / 12 / 1390برچسب:, :: 8:13 :: نويسنده : hossein & reza
آنقدر بزرگ و گرفتار شده ایم که یادمان می رود توپمان در حیاط شبها تنها می ترسد ویادمان رفته که مدادهای سیاه و سفید که هرگز تراشیده نشدند پدر مادر ده مداد رنگی دیگر هستند که ما همیشه تراشیده ایم وکوچک شده اند .

اما از شما چه پنهان گاهی آنقدر کودک می شوم که یادم می‌رود بزرگ شده ام و هنوز عروسکهایم سر تاقچه ی زندگیم خاله بازی می کنند ، هنوز در مراسم تدفین گنجشکها شرکت می کنم و باران پا برهنه تمام کودکی را درمن می دود ...
 
 
 

 

 

یک شنبه 26 / 12 / 1390برچسب:, :: 8:12 :: نويسنده : hossein & reza

خدایا ...

با همه ی فاصله‌ای که از تو گرفته‌ایم ...

هنوز هم ، چقدر به ما نزدیکی ...

یک شنبه 26 / 12 / 1390برچسب:, :: 8:11 :: نويسنده : hossein & reza

یک روزی می‌رسد که آدم دست به خودکشی می‌زند،نه این‌که یک تیغ بردارد رگش را بزند. نه!
قیدِ احســ/ـــاس‌اش را می‌زند...
~~

یک شنبه 26 / 12 / 1390برچسب:, :: 8:10 :: نويسنده : hossein & reza

هستند كسانی
كه با بودنشان
به ما ثابت می‌كنند
"تنهایی" چه نعمت بزرگیست.....!!!!


یک شنبه 26 / 12 / 1390برچسب:, :: 8:10 :: نويسنده : hossein & reza

دلی که از بی کسی تنهاست

هرکس را می تواند تحمل کند ...

یک شنبه 26 / 12 / 1390برچسب:, :: 8:9 :: نويسنده : hossein & reza

بـرای شـاعـر بـودَن..

و نـوشـتـن..

نـیـازے بـه بـهـانـه نـدارَم..

کـافـیـسـت نـبـاشـے . .

یک شنبه 26 / 12 / 1390برچسب:, :: 8:7 :: نويسنده : hossein & reza

شب است و ماه می رقصد ،

ستاره نقره می پاشد ،

نسیم پونه و عطر شقایق ها ،

ز لبهای هوس الود زنبق های وحشی بوسه می چیند ،

و من تنهای تنهایم در این تاریکی شب......

 

جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 12:24 :: نويسنده : hossein & reza

ساعت 3 شب بودکه صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود.پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب

مرا از خواب بیدار کردی؟مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی؟

مادر گفت : فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد، صبح سراغ

مادرش رفت .

وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود...


آغوش تو ادامه ی تابستان است

كه مرا در خودش فرو می ریزد

در آیینه های جوان سالی ام

در حال قدم زدنی

با آن دوچرخه ی زنگی

و سبد کوچک عصرانه

کمی بعد

پشت در پا می کوبی

من در آینه سرخاب می زنم

تو می گویی: زیبایی!

تمام میان سالی

به چشمانت اعتماد می کنم

آینه های تو در تو

بچه ها هنوز نرسیده اند

من خطوط چهره ام را در آینه تكرار می كنم

تو از دور برایم دست تكان می دهی

ادامه ی تابستان بازوانش را تنگ تر می كند

و میوه ها سقوط می كنند

 

 

جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 12:10 :: نويسنده : hossein & reza
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.


جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 11:7 :: نويسنده : hossein & reza
شمارش رو پاک میکنی که فرامووشش کنی

اما قسمت ناراحت کننده ش اینجاس که
شمارش رو هنوز از حِفظی .... :(
جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 11:5 :: نويسنده : hossein & reza
امشب رها از زمان........تنها به تو می اندیشم........آهنگ های تکراری........خاطرات تکراری.......کتاب های تکراری.......و اشکهای تکراری...........

تکرار دربودن تو که هیچ وقت تکراری نمیشود.........
این بی نهایت من است...!


دوستان جمله های بالا مال خودمه میشه نظرتون رو بگید؟؟؟؟

اگر دوست داشتید لایک و داغ کنید و البته ذکر در جای دیگه با نام بردن بنده مجاز است :D
جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 11:4 :: نويسنده : hossein & reza

با کسی که دوســــتش دارید . . .

فیلمـــــ نبینید . . .

آهنــگ گـوش ندهیــد . . .

کتــاب نخـوانیـد . . .

و کـلا خاطــــره نسـازیـد . . .

وقت نبـودنـش می فهمیــد کـه چـه می گویـــم !!

 

جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 11:3 :: نويسنده : hossein & reza

ایکاش میشد آبـــــــله مرغــــــــــان بگیرم...


بی ترس از خروســــــــــــــــها...


بی وحشت از جنسیت و تجــــاوز.....
.
.
.
.

جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 11:1 :: نويسنده : hossein & reza
از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم

و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی

من بدهکارت می شوم . .
.
.
.
جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 11:0 :: نويسنده : hossein & reza
دیشب

به تمام دكمه های نزدیک تنت

حسادت كــــــردم

جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 11:0 :: نويسنده : hossein & reza

تنهایی یعنی آدم پاشه واسه گوشیش که تو خونه جا مونده یه میس کال بندازه که وقتی رسید خونه دق
 
نکنه اگر هیچ تماس و مسیجی نداش...

جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : hossein & reza

دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی.دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی.دوستت دارم
 
چون زیباترین رویای خواب منی.دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی.دوستت دارم چون به یک
 
نگاه،عشق منی
 

جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 10:55 :: نويسنده : hossein & reza

هـر بــار
مـن مـی نـوشـتــم
حــرف ِ دلــم را از نـبـودنـت ...

ایـن بــار امــا

قـلـم را
تو بـه دسـت بـگیــر

و از روزگــار ِ بـی مـن اَت بـرایــم بـنـویــس ...
 
 

جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, :: 10:45 :: نويسنده : hossein & reza
کاش ای تنها امید زندگی
می توانستم فراموشت کنم
یا شبی در اتش سوزان عشق
در اعماق سینه ام خاموشت کنم
کاش ان شب در گلستان خیال
نمیچیدم تورا
کاش هرگز
نمیچیدم تورا
 
شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 20:37 :: نويسنده : hossein & reza

اینجا زمین است ، زمین گرد است !

تویی که مرا دور زدی ..... فردا به خودم خواهی رسید !!!!

حال و روزت دیدنیست....


خــودَم قَبـــول دارم کـــهنه شـــده ام

آنـــقدر کــهنه کــه می شــوَد

رویِ گَرد و خـــاک تَنـــَم یــادگــاری نــوشت

...بنویس و برو... !!!



بودم! دیــــــــــــدم با دیگری شـــادتری ,  رفتــــــــــم !!



حـالا کـه میـخـواهـی بـروی  لطفــا قـدمـهـایـت را تنـدتـر بـردار  …
دلـم را فـرستــاده ام دنبـالِ نخــود سیـــاه

باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.
نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .

مردی و نامردی، جنسیت سرش نمی شود , معرفت که نداشته باشی ، نامردی !!

دندانپزشک آخرین دندانِ گرگ را کشید ! نگاهی به صورت گرگ انداخت و پوزخندی زد ... ! گرگ زیر لب گفت : بخند ... اینست عاقبتِ گرگی که عاشق گوسفندی شده باشد ... !

من ، با کناری ات , کنار نمی آیم ! کنار می روم ……

از درد دوست نداشتن هایت گفتم ... خیانت را تجویز کردند
گویا این آسان ترین راه عاشقی است . . .


آنان که بودنت را قدر نمی دانند رفتنت را “نامردی” میخوانند  !

هر روز این عشق یکطرفه را طی میکنم
یکبار هم تو گامی بدین سو بردار
نترس ... جریمه اش با من !

“دوستت دارم” را برای هر دویمان فرستادی
هم من ، هم او
خیانت میکردی یا عدالت ؟

اون لحظه که گفتی : یکی بهتر از تورو پیدا کردم
یاد اون روزایی افتادم که به ۱۰۰ تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم

 

شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 18:14 :: نويسنده : hossein & reza
دوست دارم زندگی را به شرط چاقو !

نه چاقوئی که هندوانه رو مبره ، 

چاقوئی که قسمتی از اقبالم با اون بریده میشه !
...


شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 18:14 :: نويسنده : hossein & reza
فک میکنم زیاد عمر کردن مثل چایی لیوانی خوردن باشه. اوّلش که خوبه، نمیتونی شروعش کنی. تا بیای حال کنی باهاش دیگه دیر شده. یخ کرده. صرفاً باس بشینی منتظر تحمّل کنی که کی تموم شه.

.
.
.
.
اینجوریاس‬


شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 18:14 :: نويسنده : hossein & reza
برای خریدن عشق هر کس هرچه داشت آورد دیوانه هیچ نداشت و گریست (گمان کردندچون هیچ ندارد می گرید.) اما هیچکس ندانست که قیمت عشق اشک است و قیمت اشک عشق...



شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 15:14 :: نويسنده : hossein & reza
بچه ها با گریه به بزرگترا می فهمونن که دل درد دارند اما ....... من حالاچه جوری باید بگم که دلم درد داره ...اره دلم درد داره ...دلم درد این دنیا رو داره این دنیا که حتی تمام فعل هاش داره منفی میشه....نمیشه خوب بود- نباید عاشق بود-به فکر دیگران نباش-هیچ ادمی خوب نیست.......حتی به اسمونم میگن نبار!!!!!!

اماتو ببار اسمون دلم خیلی درد داره...
 
 
شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 15:5 :: نويسنده : hossein & reza

چشمانم غرق در اشکهایم شده ….
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

.

 
 
شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 15:5 :: نويسنده : hossein & reza
حاصلم درد دل است از دل بی حاصل خویش /به که گویم من دلسوخته درد دل خویش . . .
 
 
 
شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 15:3 :: نويسنده : hossein & reza
گریه کردم اشک بر داغ دلم مرحم نشد / ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد

در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی / از هزاران گل، گلی همچون___پدر ررررر ___ پیدا نشد . . .
 
 
 
 
شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 15:3 :: نويسنده : hossein & reza
دانستی اگر سوز شبانروز مرا / دامن نزدی آتش جانسوز مرا

از خنده دیروز حکایت چه کنی / بازآی و ببین گریه امروز مرا . . .
 
 
 
شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 15:2 :: نويسنده : hossein & reza
از خرابی می گذشتم، منزلم آمد به یاد

دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد . . .
 
 
شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 15:2 :: نويسنده : hossein & reza
می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟

چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک

رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی ....
.
 
 
شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 15:1 :: نويسنده : hossein & reza
زندگی دفتری از خاطرهاست … یک نفر در دل شب ،

یک نفر در دل خاک … یک نفر همدم خوشبختی هاست ،

یک نفر همسفر سختی هاست ،چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد…

ما همه همسفریم
 
شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : hossein & reza
میدانی چه می شود وقتی تمام احساساتت و عشقت را جمع كنی و همه را به یك نفر هدیه كنی ..!

مایه نشاطش باشی و تمام تلاشت شاد نگهداشتن او باشد .

اما او بی اعتنا باشد و بی تفاوت . اینچنین است كه لحظه های خاموشی جان می گیرد
 
 
 
شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : hossein & reza
تمام امید یک آسیابان به وزش باد است که آسیابش بچرخد وگرنه از کار می افتد ، یادت باشه قلب من آسیاب است و نفس های تو همون باده .
پيوندها


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 104
بازدید دیروز : 22
بازدید هفته : 168
بازدید ماه : 167
بازدید کل : 136338
تعداد مطالب : 572
تعداد نظرات : 74
تعداد آنلاین : 2

Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 104
بازدید دیروز : 22
بازدید هفته : 168
بازدید ماه : 167
بازدید کل : 136338
تعداد مطالب : 572
تعداد نظرات : 74
تعداد آنلاین : 2

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید